سفارش تبلیغ
صبا ویژن






























مرهم_______ آنه

دل های پیر و کوچک و زن ها و مرد ها....

دل های آهوان و دلِ هرچه سنگ ها....

دل های داغدارِ اباصلت ها همه....

ناگه گرفت!!..

ناگه گرفت...

قلب کسی درد... بی امان..

ناگه فتاد یاد پدر... در دلش، جوان!

.

.

ناگه گرفت... دست کسی... جامِ مرگ را...

ناگه گرفت... جامِ کسی.. کامِ مرد را...

ناگه گرفت ... کامِ کسی... طعم زهر را....

ناگه گرفت.... قلب کسی... رنگ درد را...

ناگه نگاه کرد صمیمانه... چشمهاش...

یعنی که زهر دارد اثر میکند و کاش...

یک لحظه فکر کرده بُدی.. کآخر انتهاش...

آقا به چشم هاش... نگه کرد و ... اشک هاش..

مامون

بس کن دگر به زخم دلم.. کم نمک .. بپاش...

..

آقا گذشت و رفت.. کمی.. نم نمک.. یواش...

گاهی نشست... گاه به دیوار... تکیه داد..

گاهی گرفت.. دستِ زمین را کمی عباش...

 


نوشته شده در شنبه 91/10/23ساعت 2:41 عصر توسط م.موسی زاده نظرات ( ) |


 Design By : Pichak